جدول جو
جدول جو

معنی حساب گاه - جستجوی لغت در جدول جو

حساب گاه(حِ)
دیوان که در هندوستان آنرا کچهری گویند. (آنندراج). جای حساب کشیدن، کنایه از روز قیامت و صحرای محشر:
اهل فریقین در تو خیره بمانند
گر بروی در حسابگاه قیامت.
سعدی.
ز شرم کثرت عصیان من به رعشه فتد
حسابگاه قیامت چو ارض نیشابور.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حساب دان
تصویر حساب دان
کسی که حساب میداند، کسی که قواعد علم حساب را می داند
فرهنگ فارسی عمید
(حِ گَ)
عمل حساب گر. محاسبی، دوراندیشی، فالگیری
لغت نامه دهخدا
(حِ گَ نَ)
کاری حسابگرانه آغاز کردن، با احتیاط و با توجه و دقت شروع کردن
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ)
کسی که برای دیگری حساب بتراشد و بسازد
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دانندۀ حساب. حساب داننده. کسی که از حساب سر در می آورد، کنایه از قانون دان. (آنندراج) :
بسیار کم شمردن ما لایق تونیست
شاه آن بود که خوب نداند حساب را.
یحیی کاشی (از ارمغان آصفی).
، زبان دان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ گَ)
محاسب. حاسب. حسّاب، کنایت از انسان محتاط و دوراندیش، فال بین. فالگو یا نوعی از آنان. رمال
لغت نامه دهخدا
حال گه، میدانی را گویند که در آن چوگان بازی کنند، و شاید که از تغییر لهجۀ قومی است، در اصل هالگه به های هوز، چه هال در فارسی بمعنی گوی است، (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسابگاه
تصویر حسابگاه
همارگاه (دیوان محاسبات) همارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب دان
تصویر حساب دان
آنکه از حساب سر در می آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب شده
تصویر حساب شده
سنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسیب گاه
تصویر آسیب گاه
نقطه ضعف
فرهنگ واژه فارسی سره